من تو را می دیدم،
پشت آن پنجره تاریکی
که حصارش کردم،
که مبادا روزی
دل دیوانه ی من
عطشش حکم تو را لغو کند !
قصه ی روزگار، همیشه تکراری!
برخیز، آرام باش
نوازش صبح است
آرامش شب را به یغما برده است!
«بی تفاوت بودن»
تنها چیزی که صبح
آنرا درک می کند
من آرامش شب را می خواهم!!!!!