بی هیچ بهانه ای
نبودنت را
شروعی برای باریدن اشک هایم می دانم.
دوران عادت به نبودنت
هر چند فریب بود
تمام شد.
حال به هر چه نشانی از تو دارد عیب می گیرم.
و طلب کارانه همه را مقصر نبودنت می دانم.
و با این همه
می دانم که این بهانه گیری ها مرا به هیچ می رساند.
و جز اینکه تقصیراتم
به ظاهر بر گردن دیگری سنگینی کندهیچ ندارد برایم...
احسنت بر شما خیلی خیلی زیبا گفتین.خیلی وقت بود منتظر آپ شما بودم.
به گونه ای یک معضل رو مطرح کردین.نباید نبود یک فرد تاثیر بر رسیدن به خواسته ها داشته باشه
معمولا انداختن تقصیر به گردن دیگری تحمل غم و غصه و ناراحتی را راحت تر می کنه چه می شود کرد این هم راهی برای تحمل راحت تر مصائب است
این قدر دیدارهای ما دیر به دیر و کوتاه است که غیر از سلام و احوال پرسی، دلت نمی آید چیز دیگری بگویی.
خوبید شما؟
حضورش بدون شک در شکل گیری و جوانه زدن چیزی در وجود تو تأثیر داشته، چیزی مثل یک طرز تفکر، نوعی نگرش تازه به زندگی، چیزی مثل امید
آنرا رشد بده و با آن پیش برو
تقصیری رخ نداده که علتش رو در کسی جستجو کنی.
اینطوری نگاه کن که قرار بوده از اولش هم همین باشه، شاید آنقدر در حضورش محو شده بودی که وجودش رو ندیدی.
اون وجود داره با وجودش زندگی کن
وقتی قرار به نبودن می گذاری هر کلمه فاصله ای است
با یک بغض آدم کش خداحافظ برای همیشه
از وبلاگ میثم عزیز:
http://www.meisamyousefi.com/
آدم نمی دونه چیزی باید بگه یا نه!!!!!
بدو بدو من آبم!
یه جوری می نویسید که ادم نمی تونه نظرشو بگه.
اما متن قشنگی بود
به دیدنم بیایید لطفا
سلام
وبلاگ قشنگی داری اگه به ما هم سری بزنی خوشحال می شیم بای
سلام
نوشتین و رفتین که رفتین؟؟؟؟؟
به دیدنم بیایید...ممنون
============================
بالاخره فهمیدم باید برای این پستت چی نوشت:
«باید مثه همیشه نبودنت رو به رخم بکشم یا رخم را از نبودنت بکشم...»
سلام دوست خوبم
خیلی ممنونم از لطفتون که همیشه منو شرمنده میکنید
آهسته تر بیا
غوغا نکن که دلم
با شور دردناک نفس های گرم تو
بی تاب می شود .
آهسته تر بیا،دلواپسم نکن،
برای خاطره بازی
فرصت ، همیشه هست .
وقتی تو می رسی
احساس می کنم
سکوت می شکند
ثانیه ها گرم می شوند
فاصله ، از لای انتظار پنجره
فرار می کند
آغوش می شود تمام تنم از نگاه تو
جایی برای کلام نیست
خاطره ، خود با تمام آنچه هست
میان چشم های عاشق ما
حرف می زند
و آرام
برگ می خورد وقتی تو می رسی
زندگی ، با تو می رسد
لبخند ، با تو می رسد
احساس می کنم
جایی ، میان پلک های مدام اضطراب
برای ما ساخته اند
احساس می کنم
ما را درون هاله ای از عطر و آرزو
انداخته اند .
وقتی تو می رسی
عاشق تر از همیشه ی حرف ها،حرف می زنم
شیرین تر از همیشه ی بغض ها،بغض می کنم
وقتی تو می رسی
من، به تمام آنچه دوست دارمَش
می رسم...!
سلام
این چه حرفیه من وظیفه امو انجام می دم
به دیدن بیا
سلام آمنه جان وبلاگ خیلی زیبایی داری مطلباتم خیلی قشنگه بیا وبلاگم سر بزن گلم.....
سلام
چشم
حتما میام
سلام
سلام دوست خوبم
سلام
دراین زمانه که شما هنوز به یاد ما هستی جای تشکر داره.
سلام
شما به بنده لطف دارید
دوست ندارم قسم بخورم اما بخدا شرایطم مناسب نبود!! میبینید که چند وقته واقعا فرصت بروز کردن اینجا رو هم ندارم!!!
دیگه کم کم باید گل بگیرم درشو
سلام
خیلی متن زیبائی بود
سلام
سپاسگزارم از لطفتون
سلام
وبلاگ قشنگی داری
منو نمی شناسی ولی من تو رو می شناسم کاش می شد بیشتر با هم آشنا بشیم
سلام خوبید؟؟؟؟
آمنه خانم
امیدوارم دانشگاه علامه غیرانتفاعی خوش بگذره
سلام من فکر می کردم که منو می شناسید خوب شاید اشتباه کردم همین نمی خواستم مزاحم بشم امیدوارم هر جا هستید حتما یه سری به پیتزا فروشی نیک کنار بانک ملی بزنی بای
سلام
مرسی
چشم حتما
اما واقعا نمیدونم از کجا باید جناب عالیو میشناختم!!!!
سلام امیدوارم حالت خوب باشه
آشنایی اینترنتی فکر کنم نه به شما و نه به من ضرری برسونه امیدوارم همیشه جاودانه باشی بای و ممنون که سر می زنی
سلام
خوبید ان شاءالله
خودتون که نمی نویسید
لااقل ما می نویسیم بیایید به دیدنمون
گلایه بودا با نیشخند
وقتی برای نبودن ها بهانه ای نباشد،
وقتی هزاران دلیل بتراشی برای خوب بودن در نبودن ها،
وقتی ذهن ت پر بشود از شاید ها و اما ها و اگر ها...
چاره ای نیست جز آنچه گفته ای عزیز...
سلام
ای بابا!!!!!
هنوز که همون نوشته های قبلیته که.....
سلام
حیفه که دست نوشته ای جدید از شما نخونیم.وقت کردین و دل و دماغ داشتین خوشحال میشم بنویسید
سلام.
خیلی وبلاگ نازی داری عزیزم!
به من هم سر بزن.
با تبادل لینک موافقی؟