می دانم آسوده می گذرانی لحظه لحظه هایت را
و هیچ به حال من نمی اندیشی!
خوشی
و این درماندگی مرا نمی بینی!
و من بر این فراغ بالی تو بخل نمی ورزم که خوشی و آسایش تو نهایت آرزوی من است.
و این نه راحتی را بارها از خدا خواستم
اینکه دوستت داشته باشم هرچند ندانی و نخواهی!
آن روزی که زمان مجال بیان این روزها را بدهد
فریاد خواهم زد:
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم