!!!

انتظارم را می بینی! 

پس این همه سکوت برای چه!؟ 

 

نمی دانم.... 

بارها خواستم نگویم و تو بر من تحمیل کردی 

 

انصاف این است که بگویم 

بگویم  این همه ظلم رسم عاشق و معشوق نیست!!!!! 

تو مدعی بوده ای! حال را نمی دانم! 

اما... 

       اگر هنوز هم عشقم را باور نداری 

    بر تو منتی نمی گزارم 

تنها می گویم که 

پایان مهلت تو فرا رسیده! 

این دل نوشته آغاز پایان من است! 

نه 

آغاز پایان با تو بودن است! 

این درست است!!!!!!!!! 

نظرات 6 + ارسال نظر
شقایق سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 15:59

جالب بود ....و تامل برانگیز!!

مرسی

uhanna چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:48

salam...khoshhalam ye shere jadid dge gofti....
in sheram mesle sheraye dgat kheili ba ehsaso ba mani bod.....
vali y soal..chera hamishe shere sepid migi????estedade goftane sheraye dga ro nadari ya az sabke sheraye dge khoshet nemiad?

سلام دوست
مرسی که اومدی!
هم علاقه هم کشش به سمت این نوع شعر!
شایدم یکم تنبلی!:)

محدثه یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 22:59 http://mattbakh.blogfa.com

و این آغاز تلخ ترین بی پایان من است!

farshid پنج‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 00:48 http://farshid.hoo.ir

سلام آمنه جان
شعر بسیار زیبایی بود
امیدوارم سال خوبی داشته باشی

سلام
سپاسگزارم به خاط حضورت
برای شما هم سال خوبی رو آزومندم!

سودای دل شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 http://www.sodayedel.blogfa.com

سلام امیدوارم لحظات آخر سال را یه خوبی سپری کنیدوسال خوبی داشته باشین
با مطلبی دریاره رزق و روزی در خدمتیم علی علی

سلام
ممنون بابت حضورتون

هادی چهارشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 15:00 http://www.parishooni.blogsky.com/

سلام
یه شعر زیبایی دیدم گفتم شاید شما هم خوشتون بیاد
ایام به کام

تو بیرون میروی از خانه ات به قصد هرکاری

وشب هم ادعا که عاشقانه دوستم داری

نمی دانم چه دردی به سراغت آمده اما

امان از بی کسی درلحظه های تلخ بیماری

پشیمانم پذیرفتم که مهمانت شوم اما

نمی خواهم که هرگزبشکنم رسم وفا داری

همیشه آرزویم در تمام لحظه ها این بود

که عشق ما نگردد رنگ بازی های تکراری

ولی افسوس این یک آرزویم هم زدستم رفت

تحمل می کنم تنها تو را از روی ناچاری

تمام رازهایم را به تو گفتم ولی صد حیف

چه میدانم تو کاش این رازهایم را نگهداری

چقدر از دیگران طعنه شنیدم با توام اما

نتیجه هیچ بود از این همه عشق و فداکاری

چه کردی توبرای من به جزیک مشت حرف زرد

که سنگین است روی شانه من همچنان باری

خداحافظ نه با تو .... با همه تا آخر عمرم

تو یک هدیه به من دادی که نامش هست بیزاری....

سلام
سپاسگزارم
لذت بردم!
لطف کردید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد