-
باز کن!
جمعه 24 خردادماه سال 1387 15:02
باز کن درب دلت را که هوای نفست همچو پروانه در آغوش بگیرد شعله های عطشم را!
-
؟
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 12:39
من تو را می دیدم، پشت آن پنجره تاریکی که حصارش کردم، که مبادا روزی دل دیوانه ی من عطشش حکم تو را لغو کند !
-
تکرار و تکرار و تکرار.......
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 19:09
قصه ی روزگار، همیشه تکراری! برخیز، آرام باش نوازش صبح است آرامش شب را به یغما برده است! «بی تفاوت بودن» تنها چیزی که صبح آنرا درک می کند من آرامش شب را می خواهم!!!!!
-
نیستی و تنهام گذاشتی ......
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 15:24
یه بغل خاطره امشب تو رو یادم میاره دیگه نیستی، بی تو بودن رو بیادم میاره بوی عطر نفسای گرم و دوست داشتنیتو هر چی که بوی حضورتو، بیادم میاره نمی خواستم زود زود دیر بشه با من بودنت بی تو حتی روزگار هم غم رو یادم میاره بی تو بودن توی فکرم همیشه یه خونه داشت اما هیچ وقت ندونستم کی بهار رو میاره!؟!؟
-
آشیانه
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1387 11:27
بی آشیانم کرده ای بالم مرا از یاد برد می پرسد او از من چرا پرهای من را باد برد؟
-
برای تو ...
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 19:19
آنچه از دیدن روی تو مرا سیرم کرد(!) بی تفاوت شدن از گرمی دستانت بود * * * برای دیدن رویت چه بر سرم آمد دریغ این دل بی جان بی ثمر آمد
-
و نباید....
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 20:44
بی رمق پای در آن عرصه نهادم که نباید و به دنبال تو گشتم همه جایی که نباید و نباید که دلم را به تمنای تو خوش می کردم.
-
؟
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 20:02
من دیوانه چه اندازه تو را جان دادم(!) وای بر من تو ز بی جانی من جان داری *** محرم این راز من جز این دل دیوانه نیست عاقبت از یاد رفتن عادت ویرانه نیست
-
بیا و بمان۳
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 00:01
باز هم ، می توانم از نفسهایت، بخوانم آخرین آواز را. می توانم از نگاه تو، بخوانم شور پرواز و جدایی را. این دل تنهای من را بیش می آید ، اگر رفتی و هرگز نکردی یاد این آشفته را.
-
تو مسیحای منی!
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 00:58
از درونم هر دم این دل، می دهد هشدارها عاشقم(؟) گوشم جز این گفتار شیرین نشنود *** این دلم هیچ ندارد که تو را تحفه دهد تو مرا بیش نمودی ور نه من خاک که ام *** دل بی جان مرا هیچ مددکار نبود تو بیا و بدم از آن نفس جان بخشت
-
تو برایم هستی!
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 00:36
گفته بودی در همه حال حتی! آن زمانی که نباشد هیچ گلی در باغچه ی این دل تنها تو ! برایم آن گلی خواهی بود که همیشه سبز می ماند و خوش بو
-
فردا!؟ امروز!.....
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1387 00:45
نازچشمان تو را هدیه به رویا می دهم لحظه ی دیدن رویت را به فردا می دهم خانه را از گرد و خاک بودن تنهاییم من ، همه ، یکجا به آن لحظه ی زیبا می دهم آن همه بی خود شدن از خویش را در حسرتت در وصالت ، با همه گلهای دنیا می دهم گفته ای فردا مرا از خویشتن خواهند برید باورم کن من بریدن را به دیدار مه روی تو، فردا ،می دهم
-
خداحافظ سال ۱۳۸۶
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 14:22
سلام به همه ی دوستای عزیزم امیدوارم سالی که گذشت توام با شادی بوده باشه واسه همتون و سالی هم که میاد سال خوبی باشه و آرزوهای خوشگلتون برآورده بشه این آخرین پست امسالمه امیدوارم سال بعد پربارتر و بهتر بنویسم برای همه ی دوستام آرزوی موفقیت دارم سال نو مبارک
-
مستانه ام
سهشنبه 28 اسفندماه سال 1386 00:08
جام و قدح بسیار ده امشب مرا مستانه کن جام دلم را پر ز نوش امشب مرا دیوانه کن محبوب من این گونه خواست گفت او که باور کن مرا!
-
بهونه های بودنم
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 01:24
خدا کنه که آسمون دوباره گریه اش بگیره دلم گرفته و می خواد دوباره غصه اش بگیره ستاره ها تو آسمون نشانه ی عشق منن بهونه های قلب من برای با تو بودنن بهونه ها مو خط بزن بگو که پیشم می مونی بگو که باورم داری که قدر عشق رو می دونی غصه ی من یه قصه شد ولی خیالی ندارم خودت می دونی که چرا امید واهی ندارم تویی چراغ راه من تو رو...
-
خداوندا!
جمعه 24 اسفندماه سال 1386 23:58
من چیزی را می خواهم که، اگر نداشته باشم حسرت آنرا بخورم، و اگر ندهی بدانم لیاقت آنرا نداشته ام، و اگر دادی ، بدانم محبوبترین بنده ام !!!.......
-
دیشب
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 23:52
دیشب به خوابم آمدی مسرور و مستانم هنوز بر من اشارت کردی و در ذهن هوشیارم هنوز آواز شادی خواندی و در حسرت سازم هنوز من دوش این را گفته ام: بیدار بیدارم هنوز.....
-
باورم کن!
شنبه 18 اسفندماه سال 1386 17:11
خواستم زحمت این فاصله ها، و به یاری خواستن، همه باشد با تو، تا تو هم، ذره ای از این دل تنهای مرا، . . . باور کنی....................
-
می شود باز شنید نغمه های دل تنهای مرا.....
شنبه 18 اسفندماه سال 1386 17:08
می زند در دل من باز آرام آرام یاد تو، خاطره ها، همچو پتکی محکم. باز می آید از پشت حیاط بانگ و فریاد سکوتت و منم ، باز حیران وجود بی وجودت!
-
ناجی لحظه های من
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 15:51
همچو قناری اسیر در قفس نگاه تو یا تو خلاص کن مرا یا ببرم به ناکجا از دل این شکسته بال هیچ نمانده جز عطش آب مرا تو هدیه کن ای تو مرا نجات بخش
-
؟!
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 00:35
به آسمان می نگرم به دنبال ستاره ای هستم که از ستاره ای که میهمان قلب من است پرنور تر باشد! آسمان به من بخل می ورزد می دانم چرا او نیز تو را می خواهد.....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 اسفندماه سال 1386 01:02
دستهایم پر مروارید است به افق خیره شدم پنجره تاریک است قاب خالی تو پیشم آرزویم کوتاست من تو را می خواهم من به رود هم گفتم از تو چیزی را خواست که به اندوه دلم پیوسته است و اگر روزی از روز زمان تو دهی خواسته اش دل من رنگ صدف می شود ......... و افق تا ابد تیرگی از خود بازد
-
زندگی
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1386 00:34
زندگی شکفتن است با همه وجود روئیدن است زندگی پریدن است رسیدن است به اوج خویش زندگی امید پر زدن به اوج آرزوست یه غنچه است در امید گل شدن زندگی وجود من میان دستان توست لمس ان به دست توست زندگی عاشقانه مردن است سر به بالین زمین نهادن است رفتن و رسیدن است به انتها یلدا 14/5/84 _ 14:28
-
منتظر
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 19:40
امشب تو را میان دلم حبس می کنم می خواهم عاشقانه تو را ، لمس می کنم گر لحظه ای و مجالی ، غنیمتی من در فروغ نگاهت ، چو طفلکی ارام باش، بیا و مرا لحظه ای بخواه من را ببر به عالمی تنها به یک نگاه
-
رحمی بر این دیوانه کن....
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 22:57
امشب به گلدان گلی کز بوی تو بی بو شده بر نغمه های بلبلی کز نای تو بی رو شده از هر چه از بودن تو را مدیون شده، حیران شدم آری تو خالق بوده ای، من نیز می خواهم تو را.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 00:57
در آسمان قلبم نوری زبانه ای زد در جام می نگاهش لبخند تازه ای زد گویی ندای حرفش در قلب من فرو رفت حتی نشد که آنی از او نگه فروبست
-
؟
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 22:18
شاید اگه فاصلمون زیاد باشه، فاصله دلامون کم شه. شاید اگه کسی ما رو دوست نداشته باشه، دوست داشتن ما بیشتر شه! (حالا چرا قراره همه چی برعکس شه؟!؟!) شاید بهتر باشه راجع بهش صحبت نشه، چون ممکنه از ارزشش کم شه؟!
-
کاش هرگز نرود بی من و ماند
شنبه 27 بهمنماه سال 1386 21:54
کاش می شد که شقایق آن دل تار و سیاهش تا ابد پاک و سپید از همه غم بود ، کاش می شد که اگر روزی مرا سخت فراموش شدی، یاد آری همان روز که گفتی همه دنیای منی تا اگر روز دگر بر من و بر تو همه خوبی دو دنیا همه دم ریزد و بارد اشک از چشم من و تو بنماید همه اسرار جهان را.
-
تنهایم
جمعه 26 بهمنماه سال 1386 17:58
تو را به قدر تمام لحظات تنهاییم دوست می دارم، به شرط آنکه فقط لحظه ای بخواهی بدانی که چقدر تنهایم!
-
لحظه ی وصال
پنجشنبه 18 بهمنماه سال 1386 00:43
هنگام وصال شاپرک با گل سرخ ذره ای از عطشم کاسته شد در دلم بر تو تبسم کردم و دلم تا ابد از آن تو شد