-
می مانم به امید آنکه بمانی و......
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1386 21:43
می دانم که نبودنت در مقایسه با بودنت برایم به گونه ایست که اگر بودنت با نبودنت بیاید می خواهم هرگز بودنی در کار نباشد بودنی که با نبودن تو باشد ، نابودست! بمان تا بمانم و بدان که می مانم تنها زمانی که بمانی و آنگاه که افول کنی من نابود می شوم.......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1386 14:09
یاد دارم که در آن روز به دل من نگه سرد توآتش می زد و دلم سخت پریشان شده از عالم بود و به ناگه تب دستان تو یارم به من آرامش داد
-
بیا و بمان۲
شنبه 6 بهمنماه سال 1386 20:03
در آستانه مرگم بیا نجاتم ده بیا و از نفس خود هوای پاکم ده
-
به یاد اون روزا ...
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 21:22
هر وقت صحبت می کنی یاد روزایی می افتم که حسرت این روزا رو می کشیدم حالا که این روزا اومدن من دیگه یادی از اون روزا نمی کنم می بینی آدما چه قدر بی وفا هستند فقط زمانی به یاد اون روزا می افتن که این روزا رو ندارن
-
بیا و بمان۱
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 21:18
سپیده دم به یمن آمدنت گل به تن کردم دوان دوان به ابتدای کوچه ی دل سفر کردم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 21:45
پیش خودم فکر می کردم وقتی میای همه چی عوض می شه همه چی نو می شه همه چی قشنگ و دوست داشتنی میشه اما بی وفا چرا نیومدی تا همه چیز از حالت رویایی بیاد بیرون و واقعی بشه؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 21:40
می خواستم برایت گل هدیه آورم دیدم روا نباشد گلزار دیدگانت بر گل ندارد حاجت
-
محبوبم!
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 00:36
در هر نفسم بوی تو را می جویم در هر نگهم روی تو را می بینم گویی تو مقیم آستانم شده ای کز هر نفست ترانه ای می گویم
-
بدون شرح!
شنبه 29 دیماه سال 1386 20:45
حالا عجله نکنید واسه نوشتن حرفام وقت زیاد دارم